مرسوم است که اصطلاح حقوق فطری را در برابر حقوق موضوعه به کار میبرند تا نشان دهند که در برابر قواعدی که در زمان معین حکومت می کند و اجرای آن ها از طرف دولت تضمین می شود، قواعد ثابتی نیز هست که برتر از اراده حکومت و غایت مطلوب انسان است و قانونگذار باید بکوشد تا آنها را بیابد و سرمشق خود قرار دهد.
درباره مبنا و اوصاف این قواعد اختلاف بسیار است، ولی از دیرباز گروه بزرگی از نویسندگان پذیرفته اند که قوانینی والاتر و برتر از اراده قانونگذار وجود دارد. منتها، تحول اندیشه ها درباره منبع و هدف این قواعد عالی سه مرحله اصلی را پیموده است: 1) عصرمذهبی 2) خردگرایی 3) تجربی
عصر مذهبی
حقوق فطری در مذهب مسیح: پیش از سده هفدهم، حقوق فطری به قواعد مطلوب و عالی گفته می شد که عقل انسان بر آن حکم می کرد. در این دوران، خردگرایان چیره بودند و توانایی عقل در یافتن قواعد عدالت را می پذیرفتند. نفوذ مذهب مسیح را هم در دامن زدن به این فکر نباید انکار کرد، چنانکه سن توماس داکن، حکیم مذهبی سده سیزدهم، قوانین را به سه دسته الهی و فطری یا طبیعی و بشری تقسیم کرده بود.
حقوق فطری در مذهب امامیه: در مذهب امامیه نیز حقوق فطری، با عنوان مستقلات عقلی مورد گفتگو قرار گرفته است. مقصود از آن اموری است که عقل انسان، مستقل و جدای از احکام شرعی، بر آن حکم میکند و چندان بدیهی است که جای هیچ تردیدی در درستی آن باقی نمی ماند: مانند لوزم پرداختن دین و رد ودیعه و حرمت ظلم و مانند اینها.
خردگرایی
حقوق فطری در سده های 17 و 18 میلادی: در این دوران، رفته رفته حقوق فطری ریشه مذهبی و الهی خود را در اروپا از دست داد. پیشرو این نهضت را باید گروسیوس هلندی دانست، ولی پس از او پوفندرف آلمانی و دکارت فرانسوی نیز حقوق فطری را محصول عقل بشر و ناشی از طبیعت امور دانستند و کانت در تحلیل عقل، حقوق را از دستور های عقل عملی شمرد.
حقوق بشر: نفوذ این عقیده به اندازه ای بود که در مقدمه اعلامیه حقوق بشر، نمایندگان مجلس ملی فرانسه تمام بدبختی ها و گرفتاری های اجتماعی را ناشی از تجاوز به حقوق طبیعی بشر دانستند و در متن آن بارها صحبت از حقوق انتقال ناپذیر و غیرقابل مرور زمان انسان شده است. در ماده اول طرح قانون مدنی فرانسه در سال هشتم انقلاب نیز گفته شده است:
عصر تجربی
حقوق فطری تجربی: در قرن نوزدهم و بیستم عصر خردگرایی پایان یافت و انسان در جستجوی حقیقت به تجربه روی آورد. علوم اجتماعی نیز از این تحول دور نماند و توجه به واقعیت های خارجی و یافتن علت رویداد ها و قانون حرکت آن ها جای آرمانگرایی و تحلیل های عقلی را گرفت.
گرایش هایه نو و تعدیل شده: در عصر تجربه و علم، پیروان فطری کوشیده اند تا گزافه های پیشین را تعدیل کنند و حداقلی از مفهوم فطری یا طبیعی حقوق را، برای حفظ آرمان ها و ارزش ها در برابر قدرت دولت، از انتقاد مصون دارند. گورویچ، جامعه شناس فرانسوی، در تعریف حقوق میگوید:
[ مقاله مرتبط: قاعده حقوقی چیست؟ ]
در صورت تمایل جهت مشاوره حقوقی از طریق لینک زیر اقدام نمایید:
سلام.
حقوق طبیعی و عناصر آن را در کل چگونه میتوان تعریف کرد؟
حقوق طبیعی و حقوق قانونی دو نوع حق هستند. حقوق طبیعی آنهایی است که به قوانین یا آداب و رسوم خاصی از فرهنگ یا حکومت وابسته نیستند و بنابراین جهانی و غیرقابل انکار هستند. (با قوانین انسانی لغو یا محدود نمیشوند) حقوق قانونی آنهایی هستند که به وسیله یک سیستم حقوقی به فرد اعطا شده (که میتوانند اصلاح یا لغو شده و توسط قوانین انسانی محدود شوند). بدون آن که مشروط به توافق دیگران، وجود نهادهای سیاسی و قضائی یا قوانین و سنتها باشد؛ بنابراین حقوق طبیعی به هر انسان در هر زمان و هر مکانی تعلق میگیرد.
نه تنها حق طبیعی، حقوق بشر و حقوق طبیعی دو مفهوم سازگار با یکدیگرند، بلکه بنیانهای معرفتی مفهوم حق طبیعی، اساسا در دل اندیشه حقوق طبیعی ایجاد و تکون یافته است. اما در این باره نباید اغراق کرد و به این همانی حق طبیعی و حقوق طبیعی حکم کرد. حق طبیعی، مفهومی متفاوت، اما سازگار با حقوق طبیعی است. علاوه بر این، شاید بتوان گفت که نظریه پردازان حقوق طبیعی مدرسی اساساً به دنبال ایجاد نظریه مدرن حق طبیعی نبودهاند. نمیتوان انکار کرد که سنت حقوق طبیعی قرن 12 میلادی که بنیانهای حق طبیعی را در دل خود پروراند، پیش فرضهای زیادی داشت؛ به گونهای که فاصله خود را با یک نظریه حق طبیعی تمام عیار حفظ میکرد.